stray boy part 6

هیچ معلوم نیست قراره چه بلایی سرم بیاد و چی در انتظارمه...
-شیهیونا حالت خوبه؟
لبخند زدمو طوری وانمود کردم که انگار اتفاقی نیوفتاده:
-من؟واسه چی حالم بد باشه مگه یه امتحان چقدر میتونه سخت باشه که من بخاطرش استرس بگیرم؟
-ولی من بعید میدونم مسئله الان امتحان زیست باشه...
کتاب زیست رو برداشتم و تو همون حالتی که در حال ورق زدنش بودم جواب دادم:
-اگه منظورت چرت و پرتاییه که یوکی گفت حتی ذره ای برام اهمیت نداره چی زر زد. اون فقط یه نوچه سادست که مثل احمقا حمالی یونگیو میکنه.
مینجی تعجب زده خندید:
-اوووه! شیهیون اونی به عنوان کسی که ذره ای براش اهمیت نداره دلت زیادی ازش پره!
از روی صندلی پاشدم:
-من میرم تو سالن زیست رو مرور کنم انقدر حرف زدی هرچی تاحالا خونده بودم پرید!
بعد گفتن اینها به سمت در کلاس رفتم و مینجی رو تنها گذاشتم.

÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

با احساس سردرد از خواب بیدار شدم.چرا یادم نمیاد کی خوابم برد؟
به ساعت نگاه کردم:
21:40*
این یعنی حدودا چهار ساعت بود که خوابم برده و گند خورد به چرخه منظم خوابم.
چشمام رو مالیدم و به سمت طبقه پایین حرکت کردم.
اوما و اوپا مثل روال همیشه آخر شبیمون نفری یه قهوه فوری تو دستشون بود و پای تاک شو تلوزیونی نشسته بودن.
نامجون در حال خندیدن چشمش به من افتاد. با نوک انگشت اشاره عینکش رو یکم بالا تر تنظیم کرد و گفت:
-شیهیونا بلاخره بیدار شدی؟ موبایلت خودشو کشت انقدر زنگ زد.
با صدای دو رگه و خوابالودم سوال کردم:
-کی بود حالا؟
-خودت که میدونی من هیچوقت تو موبایلت سرک نمیکشم ولی وقتی دیدم طرف زیادی سمجه رفتم تا موبایلتو سایلنت کنم چشمم به صفحه گوشیت افتاد و فهمیدم همکلاسیت مینجیه.
حدس میزدم خودش باشه آخه بجز مینجی کس دیگه ای رو ندارم که روزانه بهم زنگ بزنه.
-باشه.تو اولین فرصت بهش زنگ میزنم تا ببینم باهام چیکار داشته
بعد از تموم شدن حرفم به سمت دستشویی حرکت کردم.
خدای من،اینی که تو آینه اس خودمم؟!هرکدوم از چشمام به اندازه یک گردو پف کرده!
سریع آبی به صورتم زدمو به سمت اتاقم رفتم تا ببینم چه اتفاقی افتاده.
موبایل رو برداشتم:
13 miss call from minji *
دیدگاه ها (۳)

مشاپ خفنننن

stray boy part 7

stray boy part 5

stray boy part 4

part:1 mirror of moira

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط